شده حداقل یه بار تو کل زندگی م، پاک کنم رو قبل از این که گم بشه تموم کنم.
فانتزی های تماشاگر
::
نوشته شده در شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۴۸ ق.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻
| ۲
نظر
کلا همه چی به کنار، این فارست درسته که خنگ بود، اما کارایی که کرد واقعا آدم رو شگفت زده می کردن. مثلا توی جنگ ویتنام، یه عالمه آدم رو نجات داد و بهش مدال شجاعت دادن. سه سال و نیم، بدون وقفه کل آمریکا رو دوید، توی تیم ملی پینگ پونگ، حسابی افتخار آفرید و سه چهار تا از رئیس جمهورهای آمریکا رو از نزدیک ملاقات کرد. اما از همه أین کارها سخت تر، عجیب تر و جالب تر، این بود که با این که اتفاقات بد زیادی براش افتاد، تیر خورد و عشقش بارها ترکش کرد، توی هر شرایطی که قرار گرفت، به بهترین نحو ممکن باهاش کنار اومد.
فیلم خیلی خوب و تاثیرگذاری بود، الان یکی از فانتزی های من آینه که بتونم چند تا از کارایی که فارست انجام داد رو انجام بدم.
خلاصه این که به شدت توصیه می کنم ببینیدش، ضرر نمی کنید.
تلویزیون تماشاگر
::فانتزی های تماشاگر
::
نوشته شده در جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۷ ق.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻
| ۵
نظر
شده حداقل یه بار، وقتی فروشنده در جواب "چه قدر شد؟" گفت: قابل شما رو نداره، خریدامو بزنم زیر بغلم و بیام بیرون.
فانتزی های تماشاگر
::
نوشته شده در شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۴۰ ب.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻
| ۳
نظر
یه شب، تو ساحل، با آتیش.
ترجیحا یه نفرم باشه که یه سازی بزنه.
ویولونی، گیتاری، تاری، چیزی.
فانتزی های تماشاگر
::
نوشته شده در پنجشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۵۹ ب.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻
یه شب، سوار موتور، با هندزفری تو گوشم، تا خود صبح تو اتوبانا جولون بدم.
فانتزی های تماشاگر
::
نوشته شده در چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۵ ب.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻
یکی از بزرگ ترین فانتزیای من، اینه که دو سه تا کتاب بردارم، با هندزفری و گوشی یا شایدم تبلت. همشونو بریزم تو کوله گل گلیه. برم تو ایستگاه مترو، سوار قطار بشم. اون وسطش نه ها، اون کنارا که می تونی سرتو تکیه بدی به شیشه ای که کنارته. بشینم و نگران این نباشم که کجا می رم. که کی می رسم. که یکی تو خونه منتظره و نگران می شه. همین جوری برم...از سر خط، بیام ته خط، بعد برگردم بالا، خطو عوض کنم، دوباره تا تهش برم و برگردم و همین جوری حداقل یه روز این ور و اون ور بشم.
فانتزی های تماشاگر
::
نوشته شده در دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۱۷ ق.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻