شب شام غریبان تو نکمک، مردا دو دسته میشن.
یه دسته تو مسجد میمونن و عزاداری میکنن و دسته دوم روستا رو دور میزنن و برمیگردن.
یه بیت از یکی از شعرا هست که خیلی قشنگه، مصراع اول رو یه گروه میگن و مصراع دوم رو اون یکی گروه.
طفل یتیمی ز حسین گم شده، ساربان ساربان
این شتران را تو به تندی مران، ساربان ساربان
+آن دم که من از ناقه، افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جدا بودی
آن دم که تو از ناقه، افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم، مشغول دعا بودم
(کاری به صحتش یا هرچی ندارم، اما سالهاست که این شبا این دو بیت تو سرمه)