یکی از بزرگ ترین فانتزیای من، اینه که دو سه تا کتاب بردارم، با هندزفری و گوشی یا شایدم تبلت. همشونو بریزم تو کوله گل گلیه. برم تو ایستگاه مترو، سوار قطار بشم. اون وسطش نه ها، اون کنارا که می تونی سرتو تکیه بدی به شیشه ای که کنارته. بشینم و نگران این نباشم که کجا می رم. که کی می رسم. که یکی تو خونه منتظره و نگران می شه. همین جوری برم...از سر خط، بیام ته خط، بعد برگردم بالا، خطو عوض کنم، دوباره تا تهش برم و برگردم و همین جوری حداقل یه روز این ور و اون ور بشم. ۶ ۰