+ خب، سلام به همه بینندگان عزیز! خیلی خوشحالیم که باز هم در کنار شما هستیم. مهمان امروز ما یکی از کارشناسان خیلی خوب برنامه هستن که متاسفانه مدتیه نتونستیم با پخش شبکه هماهنگ کنیم که دعوتشون کنیم. اما بالاخره، این شما و این خانم دکتر سولی!
_ من هم سلام دارم خدمت همه بینندگان عزیز برنامه. خوشحالم که باز هم اینجا هستم تا بتونم به شما برای داشتن یک زندگی بهتر کمک کنم.
+ راستی خانم دکتر، اگر خاطرتون باشه دفعه پیش حرفتون نصفه موند. میشه ادامهش رو بفرمایید؟
_ خیر.
+ چرا دکتر؟
_ راستش رو بخواید ادامه حرفم رو یادم رفته. همون موقع نباید حرفم رو قطع میکردید. بگذریم به هر حال، مهم نیست.
+ من واقعا از شما عذرخواهی میکنم دکتر!
_ نه، خواهش میکنم، واقعا مسئلهای نیست.
+ خب دکتر، موضوع گفتوگوی امروزمون چیه؟
_ خب اون ضربالمثل رو شنیدید که میگه از آن نترس که هایوهو دارد؟ موضوع بحث امروز هم همینه.
+ هوم، میشه بیشتر توضیح بدید؟
_ اجازه بده جانم، دارم توضیح میدم. این قدر نپر وسط حرفم! داشتم میگفتم، این ضربالمثل عین حقیقته. درواقع دارم بهتون هشدار میدم که نزدیک آدمای مودب و گوگولی و آروم، خیلی مراقب رفتارتون باشید.
+ چرا؟
_ چون اگر این کار رو بکنید، این آدمها شاید درظاهر بهتون لبخند بزنن، اما در درون چند هزار بار نقشه قتلتون رو میکشن.
+ شما اینا رو از کجا میدونید دکتر؟
_ (از آن خندههای دلبرانهی هاهاها میکند) عزیزم، من خودم در دوران نوجوانی یکی از همین آدمها بودم! فکر میکنید من وقت بینندهها رو با صحبت درمورد چیزهایی که تجربهشون نکردم تلف میکنم؟ نه جانم، این مدلی نیست.
+ اوه!
_ بله. هرکس من رو میدید میگفت چه دختر ناز و آرومی. اما از درون واقعا داشتم خفه میشدم. خشمی که تو وجودم در طی سالها ابراز نشده بود، تبدیل شده بود به عصبانیتی لحظهای که سر افراد محدودی خالی میشد. و بعد از اون از بین نمیرفت بلکه آهسته آهسته به کینه بدل میشد.
+ واین موضوع شما رو آزار میداد؟
_ گاهی بله. خیلی آزارم میداد چون حتی زمانهایی که خشمم فوران میکرد، تنها راه ابرازش فریاد زدن بود. اما بقیه اوقات نه.
+ بقیه اوقات که عصبانی بودید چی کار میکردید؟ و چرا گاهی اذیت نمیشدید؟
_ یه راه بسیار موثر. دندونهام رو به هم فشار میدادم. گرچه راههای دیگهای رو هم دارم که در قسمت اول درموردشون صحبت کردیم اگه اشتباه نکنم. و گاهی آزارم نمیداد چون اجازه میداد با شخصیت بتی توی ریوردیل همذاتپنداری بیشتری داشته باشم.
+...
_ میدونم دارید فکر میکنید چه دلیل مسخرهای، اما من نوجوون دیوونهای بودم.
_ جالبه. حالا توصیه شما چیه؟
+ برای شما؟ یا برای ما؟
_ هر دو.
+ برای شما همون که گفتم. تنها کاری که ازتون برمیاد اینه که اذیتمون نکنید. این جوری هم به نفع خودتونه، هم به نفع ما. و برای ما... خب راهحلی براش ندارم. باید بسوزیم و بسازیم.
_ گفتوگوی خیلی خوبی بود خانم دکتر. خیلی ممنونم که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید. بینندگان عزیز، درصورت تمایل میتونید قسمتهای قبل برنامه رو در وبسایت شبکه مشاهده و دانلود کنید. تا درودی دیگر، بدرود.
* قسمت قبل رو از اینجا بخونید.