بسه دیگه، بسه، رهام کن. دوستم نداشته باش. اینکه بهم اهمیت میدی، زجرم میده. باعث میشه دلم بخواد بمیرم. فقط ولم کن، بذار همینجا فرو برم تو زمین. بهتر از اونه که بهتر از این. اگر تو نباشی همهچی برام بهتره. من خودم تنها از پسش برمیام. شما اگر نباشید، من خودم زندگی کردن رو بلدم. به هیچکس نیاز ندارم، تنهایی میتونم. دردسر اضافی هم نیست.
داری میری؟ وایسا، کجا داری میری؟ هی، با توام!
غلط کردم، ببخشید. تو رو خدا از پیشم نرو، من بدون تو نمیتونم. تو رو خدا رهام نکن، من دارم از تنهایی دق میکنم. تو نباید بری، خودت قول داده بودی، خودت گفتی دیگه هیچوقت تنهام نمیذاری! پس چرا من رو از یادت میبری؟ چرا میخوای کنارم بگذاری؟ من که بهت گفته بودم فقط تو برام موندهی، نگفته بودم؟ تو اون موقع دستم رو گرفتی و گفتی هیچوقت از دستت نمیدم، پس حالا چی شد؟ چرا دستم رو ول میکنی؟ خب من دارم غرق میشم. خب من دستاویز ندارم دیگه. خب من دیگه دارم نمیتونم.
تو رو خدا نرو. لطفا هنوز هم دوستم داشته باش.
سلام
یاد خاطرات دوران نوجوونیم افتادم :)
جالب بود