اون روز تو ماشین داشتیم یکی از قسمتای این رو گوش میکردیم که داشت درمورد تصحیح شاهنامه و جمعآوریش و اینا حرف میزد. مثلا باید همه نسخههای موجود شاهنامه رو برداری، کلمه به کلمه مقایسهشون کنی و حالا اگه به جایی رسیدی که تفاوتی وجود داشت، باید فلان کار رو بکنی. کار خیلی سختیه اما خیلی هم جالبه.
همین جوری داشتیم اینو گوش میدادیم، یهو بابا زد زیر خنده. گفتیم چی شده؟ گفت یاد اون دیوان حافظایی افتادم که من و سولویگ و دایی تصحیح کردیم!
راست میگفت. اون موقع که بابا تو نشر معارف بود، یه چند تا کارتن، یه چاپ کامل از دیوان حافظ بود که یادم نیست چه اشکالی داشت، اما ما باید تصحیحش میکردیم. من و بابا و دایی، نفری یه دونه خودکار سفید جذاب که غلطگیر هم نبود مینشستیم سر اینا، هرجا هرچی به نظرمون درست میاومد میذاشتیم. جالبه بدونید اون موقع من هشت سالم بود و دایی هجده سالش! یعنی به قول بابا چه حافظی تصحیح کردیم ما، کاملا درست و اصولی. :)
نتبجه اخلاقی: دیوان حافظهای نشر معارف رو نخرید.