پریروز سر لی لی با یه هفتمیه دعوا کردیم. عین اسکلا هی می اومد از وسط بازی رد می شد. بعد مدرسه خودش و دوستاشو دنبال کردیم و اینا، ولی خدایی اونا جدی گرفتن، اما ما قصدمون شوخی بود. کار به دعوای فیزیکی هم نکشید، همین جوری لفظی در حد بیشعور و عوضی و اینا.
بعد این قدر حال داد که گفتیم کاش فردا هم یه دعوای دیگه راه بیفته. که کاش راه نمی افتاد.
دوباره داشتیم لی لی بازی می کردیم. دختره اومد سنگو شوت کرد اون ور. دوری بهش گفت: گاو، داریم بازی می کنیما! دختره هم برگشت گفت: چی گفتی؟ دوری هم گفت: گفتم داریم بازی می کنیم! دختره هم یه فحش خییلیی زشت به هممون داد، که دوری رفت سمتش و گرفتش که دوستای دختره ریختن سرش. بعد که دیدیم تمام دستشو چنگ انداخته بودن و داشت خون می اومد. آره، بعد کیم رفت از دوری دفاع کنه که مامان یکی از دوستای دختره که تو مدرسه بود وارد داستان شد. اومد با اون کیف پولش کوبید به یه کوچولو پایین تر از گلوی کیم. اینم بعدا دیدیم که زخم شده و داره خون میاد. بعد پرنی رفت از کیم دفاع کنه، مامانه با کیف پولش کوبید تو عینک پرنی. این بچه هم فوبیا داره، یعنی همه ش عینکش تو جیبشه و اینا، چون خیلی می ترسه که یه وقت عینک تو صورتش بشکنه. بعد دیگه جدی جدی دعوا شد. همه مدرسه هم جمع شده بودن دورمون. من که عقب بودم، جرئت نکردم برم جلو، اما خب بچه ها رو حسابی با اون کیف پولش کتک زد زن روانی! نمی دونم آخه چه جوری تونست با کیف پول بزنتشون که خونین و مالین شن آخه؟!آره، یکی دیگه از به ها رم هل داد، که سریع یه عده دویدن گرفتنش، وگرنه سرش خورده بود به دروازه و معلوم نبود چی می شد. بعدم که یه فحش خیییلییی بد به مامان یکی دو تا از بچه ها داد که اصلا یهو حیاط ساکت شد! چون واقعا همه شوکه شده بودن و هیچ کس انتظار همچین حرفی رو از یه مادر نداشت.
هیچی دیگه، رفتیم بالا. مدیر نبود، وایسادیم اومد. مامانه رو توبیخ کرد و از انضباط دخترشم کم کرد.
پ.ن. هر کار کردم دلم نیومد کامنتای این یکی رو ببندم. اگه دوست داشتید کامنت بذارید:)