تازه فهمیدم که درد دست و پام به خاطر خماری بوده.
خمار بودم، ناجور. چند شب میشد که نمیتونستم تبلت رو ببرم تو تخت چون مامان باهاش کار داشت و خدا، داشتم دیوانه میشدم.
دیشب بالاخره موفق شدم، و خودمو خفه کردم.
الان حس میکنم هایَم. جدی میگم. وقتی دارم راه میرم انگار پام رو زمین نیست. سرم یه جای دیگهست انگار. بعد از هر جملهای که یه نفر میگه باید بپرسم: چی؟ یه حال مزخرف و بیخودیه.
دیروز معلم دفاعیمون گفت احتمالا ببرنتون راهیان نور. امروز رفتم از معاونمون پرسیدم و صحت خبر رو اعلام کرد. از اونجایی که تعداد محدوده، چند بار بهش سفارش کردم که من رو یادش باشه، چون میخوام حتما برم. _گفت اگه میخوای بیای احتمال نود درصد اسمتو میذارم تو لیست. آخه میخوایم بچههای خوبمون رو ببریم. تف تو ریا_البته هنوز شیوهنامهای برای ثبتنامش، هزینهش و غیره نیومده، اما گفتن که تا آخر هفته، یا اوایل هفته بعد میاد.
معاونمون گفت احتمالا میبرن جنوب. پشتسریِ خانوم الف گفت: کاش میبردن غرب. خانوم الف گفت: نه همون جنوب خوبه، همهجای جنوب بوی محسنمو میده. بندرعباس، کیش، قشم... گفتم: عقل کل، راهیان نور که نمیبره کیش و قشم! مگه تور سیاحتیه؟ (حالا نمیبره دیگه، یا ضایع شدم...؟)
آره، بعد به دختر پشتیه گفتم: مگه غرب کجاها میشه؟ گفت: ایلام، کرند کرمانشاه و اونجاها. گفتم: کاش میبردن غرب... خانوم الف گفت: چرا غرب؟ گفتم: چی؟ گفت: میگم چرا غرب؟ گفتم: آهان، هیچی همینجوری. حالا اصلا ببرن جنوب، تصمیمش که با ما نیست.
+دو تا از بچههای کلاسمون هستن، اینا خیلی برای من جالبن! اصلا اهمیتی نداره براشون قانون و مانون و این حرفا. نصف اوقات سر کلاس نیستن. اون روز دیر اومدن، معلم گفت برید نامه بگیرید. رفتن. ده دقیقه گذشت، یه ربع گذشت، نیم ساعت گذشت، نیومدن. معلم یکی از بچهها رو فرستاد دنبالشون. کاشف به عمل اومد که داشتن خوشحال برای خودشون تو حیاط قدم میزدن.
+دچار وسواس "اینو نگفته بودی؟" شدم. هرچی میخوام بگم حس میکنم تکراریه، حس میکنم قبلا گفتمش. وراج بودن هم دردسرای خودشو داره... اه. حس میکنم همه پستام همه تکراریان. شما به بزرگی خودتون ببخشید.
آخی راهیان نور
خیلی عالیه. البته من دانشجوییشو رفتم دو بار و حسابی بهم چسبید، حتما دانش آموزیشم عالیه. شرطش داشتن راوی خوبه که ان شاء الله دارید.
اهان الان یادم اومد که دانش آموزیشم رفتم غرب! (تلفظ کِرِند درسته)
حال جنوب با غرب فرق میکنه و من جنوب رو بیشتر پیشنهاد میکنم :)
به اون دخترمونم درست گفتی! جبهه های جنوب، مناطق مرزی خوزستان میشه، نه بندرعباس و کیش و قشم :))
اگه ان شاء الله قسمتت شد یه سری توصیهها برای استفاده بهتر از سفر هم بهت میگم :)