+میخواستم یه بار این جوری مورد مورد بنویسم ببینم چی از آب در میآد:)
+یه چند روزی نیومدم اینجا، میخواستم ببینم چه قدر دووم میارم بدون اینجا و دیدم دووم میارم، اما سخت. معتاد شدم به گمونم.
+اومدیم قم و امروز برای اولین بار دو تایی با کارلا رفتیم یه جایی دورتر از پارک سر کوچه. برگشتنی اتوبوس گیرمون نیومد و داشتیم پیاده میاومدیم خونه. رسیدیم به یکی از این انشعاباتی که میرسن به میدون نفید. داشتم عین ببعی از خیابون رد میشدیم که دیدیم سرعت ماشینا خیلییی بالاس! بعد بالا سرمونو نگاه کردم دیدم پل هواییه، والا، نزدیک بود مثل گوجه لِه بشیم بپاشیم این ور اون ور:/
+کارلا شاید تنها کسی باشه که میتونم بدون سانسور تقریبا همه چیز رو بهش بگم و حس میکنم اون هم اکثرا نسبت به من همین جوریه. خدایا، برام نگهش دار. خیلی حس خوبی داره که خودت باشی، مخصوصا منی که برخلاف میلم، هرجا یه جورم. تو مدرسه یه جور، خونه یه جور، با فامیل یه جور، با دوستای این وری یه جور،با دوستای اون وری یه جور...
+داریم میریم روستا، تعطیلی هم که هست، یه آدم چی از این بیشتر میتونه بخواد، هوم؟
+به بابا میگم ببخشید پشتم بهتونه. میگه خواهش میکنم عزیزم، بشکه که پشت و رو نداره.
+خیلی دلم میخواد این پست رو بیشتر طول بدم، اما خب نمیشه،حرفام تموم شدن.