باید مریض شده باشم.
شایدم از اول مریض بودم.
دارم اینتراستلر رو میبینم. فکر کنم مریض شدم که دارم به زور میبینمش که دیده باشمش.
احتمالا مریض شدم که عین کرم میشینم یه گوشه همهش. و دارم از خودم میترسم، چون دارم برمیگردم به خرداد. چیز بدی نبوده، میدونم چون همهی فلشبکهای من پرِ بدبختیان، انتظار دارید که من بگم تو خرداد شبانهروز گریه میکردم و اینا. نه. استثناعن(چه جوری نوشته میشه این کلمه لعنتی؟ سه دقیقه طول کشید تا به نتیجه برسم این شکلی بنویسمش)این بار نه. خرداد که بود، ساعت ده میرفتم تو تخت، تا شیش صبح فیلم میدیدم و بازی میکردم(لازمه بگم که یواشکی؟)و شیش خودمو به خواب میزدم تا مامان ساعت شیش و پنج دقیقه بیاد و صدام کنه و من الکی بیدار شم و برم مدرسه.
و احتمالا مریض شدم که همهش دوست دارم بیام اینجا پست بذارم، تند تند.
اه، اصلا چی دارم میگم؟ معلومه مریض شدم! دو شبه وسط شب گلوم بیدارم میکنه. میزنه تو سرم و در گوشم عربده میکشه: سرفه کن لعنتی، سرفه کن!