من از مغز خودم میترسم.
از ناخودآگاهم میترسم.
از خوابایی که میبینم میترسم.
خوابایی که تو طول روز بهشون فکر هم نکردم و توی شب به طور واضح میبینمشون میترسم.
از اون خوابایی که احتمالا از یه جایی توی عمق ضمیر ناخودآگاهم سرچشمه میگیرن و من نمیفهمم که دارم خواب میبینم و ذوق میکنم که فلان چیز رو فهمیدم، اما یهو بیدار میشم و میبینم که زهی خیال باطل، همهش خواب بوده، میترسم.
چرا میترسم؟ واقعا چرا؟
پ. ن. کاش فرصتی داشتم که بعضی وقتا، خوابایی که میبینم رو واقعی کنم. شاید اون وقت زندگیم خیلی جذابتر میشد و کماسترستر.