به نام خدا
چند سال پیش بود؟
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پونزده سال پیش.
یه دختری پاشو گذاشت تو این دنیا.
چند سال بعد از اون بود؟
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش سال بعدش.
اون دختره پا شد رفت کلاس ژیمناستیک. حواسش به تمریناش بود و دختری که از اون ور کلاس با چندش نگاهش میکرد رو نمیدید. نمیدونست دختره داره تو سرش میگه اییییی، این چهقدر لوسه! وقتی داشت تو مدرسه ثبتنام میکرد نمیدونست قراره هممدرسهای همون دختر باشه. نمیدونست که اون دختر قراره یه روزی بهترین دوستش بشه.
چند سال شده الان؟
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه سال شده الان.
نه ساله که باهام موندی. حتی وقتی همه دوستام ولم کردن و بی"وفا" که مثلا دوست صمیمیم بود برگشت و باوقاحت گفت: فلانی جای تو رو برام پر کرده سولویگ. همهشون دونه دونه رفتن، کمرنگ شدن، اما تو موندی. تو همه روزای اون تابستون بعد از جابهجاییمون، تو همه روزای تابستون امسال، به این فکر میکردم که کاش کنارم بودی.
شاید این جداییای که بینمون افتاد به نفعمون شد. ارزش این دوستی رو فهمیدیم. قبلشو یادته؟ حتی زنگ تفریحا رو باهم نمیرفتیم. اما الان اگه ولمون کنن نمیخوایم جدا شیم از هم.
از همینجا میگم که خیلیی دوسِت دارم، چون بلد نیستم رو در رو بگمش. ده برابر، صد برابر همه اونایی که ولم کردن دوسِت دارم.
از همینجا بغلت میکنم، چون این رو هم بلد نیستم رو در رو.
چند سال؟
یک، دو، سه، ده، بیست، سی، صد، هرچند سال دیگه که باشم، امیدوارم تو هم باشی تو زندگیم. منم باشم تو زندگیت.
تولدت مبارک کارلا. شاد باشی رفیق روزهای خوب، رفیق خوب روزها.