همه هی می‌گن: مادر که تو خونه نباشه، خونه صفا نداره.

راست می‌گن. 

صبحایی که از خواب بیدار می‌شم و می‌بینم مامان رفته کلاس خیاطی، یا داره از این جشنواره به اون جشنواره می‌ره، خلقم تنگ می‌شه و می‌رم تو فاز غم و اعصاب‌خوردی و...

اما چیزی که کم‌تر کسی بهش اشاره می‌کنه، اینه که وقتی بابای آدم خونه نباشه، فضای خونه چه قدر مضخرف می‌تونه باشه. شاید به خاطر این کسی حواسش نیست که باباها معمولا تو خونه نیستن.

آره، الان دو سه روزه که بابا نیست و با این که حتی روزایی که بود، کلا سه چهار ساعت در روز می‌دیدمش، بازم حس می‌کنم یه چیزی کمه. یه حس عجیبی دارم. هی ولو می‌شم این ور، می‌رم اون ور، تلویزیون می‌بینم، تو تبلت فیلم می‌بینم یا بازی می‌کنم، با گوشی ور می‌رم، هنر کنم مثل پریشب صد صفحه کتاب می‌خونم یا مثل امروز بعد از ظهر یه ساعتی تست می‌زنم.

واقعا نفس حضور بابا تو خونه چه معنی‌ای داره؟ چیه که باعث می‌شه حال آدم بهتر بشه؟ 

۲ ۰