عزیزان، دوستان، خواهران و برادران!
سر جدتون اگر دارید می رید دنبال رشته ای مثل پزشکی یا دندون پزشکی، به خاطر پولش نرید. جون و اعصاب و سلامتی مردم بازیچه دست شما نیست.
آره، دیروز رفتم دندون پزشکی و دختره نه تنها فوق العاده بداخلاق بود، بلکه در عرض پنج دقیقه، باور کنید، پنج دقیقه معاینه کرد و دندونم رو پر هم کرد! بدون بی حسی. حتی وقت نداد بهش بگم با اون چیز سفیدا پرش کنه لااقل که معلوم نباشه. اون یارو مته ماننده که هست، اونو یهو تا بیخ دندونم فرو کرد تو، سرمو کشیدم کنار. چنان داد و بیدادی راه انداخت که دیگه بقیه شو همین جوری نشستم و پامو نیشگون گرفتم. گفتم که، از اون بو و صدای اون یارو مته هه متنفرم. حالم داشت بهم می خورد، پاهام داشت می لرزید. این اسکل انگار نه انگار. وحشی. والا من بودم فکر می کردم طرف تشنج کرده، این همین جوری داشت با سرعت هرچه تمام تر به کارش ادامه می داد.
یادمه دکتر قبلی م، اول یه دور معاینه کرد، گفت پنجت پوسیده یه کم، شیشت هم ممکنه مشکل پیدا کرده باشه. درمورد اون اضافه هه هم نمی تونم نظر قطعی بدم، برو عکس بگیر بیار. رفتیم عکس رو گرفتیم آوردیم، کلللی نگاهش کرد، بعد گفتش که آره، پنجت باید پر بشه. برای دقت بیشتر فلان عکس رو هم بگیر که پوسیدگی رو نشون می ده. اون دندون اضافه هم کار من نیست، باید جراحی بشه. برو پیش متخصص فک و صورت.
حالا این دختره ی نفهم، یه کاره برگشته می گه باید کشیده بشه، بکشمش یا اون یکی رو پر کنم؟ یعنی حتی به عکس نگاه هم نکرد! حتی با چشم هم معلوم بود که اگه بخواد دندون زیریش رو بکشه که اون اضافه هه در بیاد به جاش، باید دو تا دندون رو بکشه، چون اضافه هه وسط دو تا دندون زیریش در اومده!
تازه بذار پیازداغشو زیاد کنم. دندون من که اصلا درد نمی کرد، همین جوری برای چکاپ رفتیم. ولی دیشب تیر می کشید. زیاد نبودا، اذیتم هم نکرد، ولی ترسیدم. ترسیدم گند زده باشه و دندون بیچاره مو الکی سوراخ کرده باشه و دو روز دیگه مثل دندون مامان جون، اون کوفتی فلزی توش در بیاد و حالا دوباره خر بیار باقالی بار کن!
+داشتیم هیولا رو می دیدیم، اون قسمتی بود که مهران مدیری تو خونه ش مهمونی گرفته بود و اینا. از این مهمونیای لاکچری ای که ماها تو عمرمون ندیدیم.(البته شاید شما دیده باشید، نمی دونم. من که ندیدم.) مامان به یه نکته ظریفی اشاره کرد. گفتش که کسی که این فضا رو تجربه نکرده باشه، می تونه مگه تصویرش کنه؟ من و شمایی که از این مهمونیا نرفتیم، اگه بهمون می گفتن یه صحنه تو فیلمت بذار که این مهمونی توش باشه، می تونستیم آیا؟ تا کجاش با تخیل پیش می رفت؟
+داداش یکی از بچه ها، با رتبه هشت هزار کشوری ریاضی، برق شهید بهشتی قبول شده!!! اصلا اینو گفت من دهنم باز موند. هشت هزار آخه؟! دروغ هم نمی گه، حالا فکر نکنید خالی بسته. رفت و آمد خونوادگی داریم، دروغ گفته باشه لو می ره خب.
از اون ور همکلاسی دخترعمه هم، دانشگاه فرهنگیان رو تو انتخاب رشته ش زده بود، اما برای مصاحبه دعوت نشد. بعد نتایج که اومد، زنگ زده بود به دخترعمه که مژده بده، هم دانشگاهی شدیم! منم فرهنگیان قبول شدم! بعد دخترعمه گفت تو که برای مصاحبه اصلا دعوت نشدی! گفتش که آره، خودمم از همین تعجب کردم. :/
چه وحشتنااااااک
به نظرم بهش میگفتی که خیلی بدی!! یا اینکه شکایتی چیزی! وگرنه همین بلا رو همینجوری میخواد سر بقیه هم بیاره!!