یک. گوشی مامان رو ازدستش قاپید و در رفت. بدون کوچکترین زحمتی، چون مامان اون قدر بهتزده شده بود که حتی نتونست عکسالعمل نشون بده.
دو. عمواینا رفته بودن روضه. به صندوق عقب دستبرد زدن. همه مدارک، کارتای ملی و دسته چکها رو بردن. عمو رفت همه رو سوزوند، اما هنوز هرروز از یه گوشه کشور زنگ میزنن به عمو میگن آقا چکاتو پاس کن. چکایی با مبلغ بعضا خیلی بالا. درسته که عمو نباید پولشو بده، اما دل آدم میسوزه واسه اون فروشندههای بدبخت.
سه. صندوق ماشین دوست و همکار بابا رو باز کردن. هارد بابا و لبتاپ دوستش رو بردن. هاردی که تمام نقشههایی که چندین ماهه دارن روش کار میکنن رو حمل میکرد. الان زحمت چندماههشون رسما هیچ شده.
داشتم فکر میکردم یهو چی شد که این طوری شد. نمیدونم، این فشار اقتصادیه که باعث شده مردم این قدر راحت دست به کار زشتی مثل دزدی بزنن؟ آخه آدم بیوجدان، بقیه هم دارن تو همین شرایط زندگی میکنن. دندت نرم، برو کار کن. مگه ما داریم چی کارمیکنیم؟ داریم زندگیمونو چه جوری میگذرونیم؟
آخه چه طور ممکنه کسی تا این حد نسبت به خقوق مردم بیتفاوت باشه؟ این دزدا، همون اختلاسگرای میلیاردیان. بیچارهها آب نمیبینن، وگرنه کرال و غورباقه و اینا رو خیلی خوب بلدن.