پ.ن. أین قدر این محتکرا زیاد شدن که مردم دیگه به همه شک دارن.
مامان جون من تو همین هفته یا شاید هفته بعد، پنج روز روضه داره. همیشه هم آخر روضه یه چیزی می دن به مهمونا. یه بار کیک، یه بار بیسکوییت، یه بار حلوا...خلاصه، امسال می خوان بیسکوییت بدن. مامان جون داشت تعریف می کرد که رفته فروشگاه و خب طبعا یه عالمه بیسکوییت برداشته. بعد تو صف صندوق، یه خانوم کنارش وایساده بوده، هی به این سبد خرید نگاه می کرده، نوچ نوچ می کرده. مامان جون هم بعد از یه ذره دیگه اعصابش خورد می شه، به خانومه می گه: عزیز اول ببین من برای چی اینا رو خریدم، بعد نوچ نوچ کن! من روضه دارم، آخه برای چی باید بیسکوییت احتکار کنم؟ که شب و روز بشینیم بیسکوییت بخوریم؟
نوشته شده در يكشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۳۵ ق.ظ
توسط سُولْوِیْگ 🌻
نگار |
۰۸ مهر ۹۷ ساعت ۰۷:۱۹
هرگاه خبرهای بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید، شما از آن شکست نخوردهاید، بلکه چیزهای تازه ی از آن آموختهاید.
وو!
هرگاه خبرهای بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید، شما از آن شکست نخوردهاید، بلکه چیزهای تازه ی از آن آموختهاید.
مامانجون محتکر؛ اگه از یه ماه پیش بیسکوییتهاشون رو میخریدن کلی بهصرفهتر بود. الان هم که دیر نیست، بگین بیسکوییتهای سال بعد رو هم بخرن.
حتما پیشنهادات رو به سمع و نظرشون می رسونم