همون روز که رفته بودیم شمال، تو آب بودم داشتم همین جوری می رفتم جلو. دختر عموم گفت سولویگ نرو جلوتر، خطرناکه، اما من حسابی فاز آهنگ summer time sadness لانا دل ری رو گرفته بودم. اونجاش که می گه:I know if I go, I'll die happy tonight
برگشتم با یه لبخند ملیح گفتم: من از مرگ ترسی ندارم.
همون لحظه یه موج گنده اومد و من رفتم زیرش. وقتی اومدم بالا، همون جوری که آب شور دریا رو تف می کردم، دستمو به سمت دختر عموم دراز کرده بودم و داد می کشیدم کمک! کمک! من نمی خوام بمیرم!
یه لحظه واقعا ترسیدم خدایی. اونم بدتر از من، داشت داد می زد: بابا، عمو، سولویگ داره غرق می شه، کمممممک!!!!

پ.ن. حالا من که چیزیم نشد، اما بابام خیلی شیک اومده به سمتمون، می گه: بچه ها مراقب باشید. ما هیچ کدوممون چیزی بلد نیستیم، یه ذره برید جلو کاری نمی تونیم بکنیم، به جز فاتحه خوندن.
۱ ۰