در مورد اعتیاد و اینا بود یه بخشش. پسرای جوون، خیلی جوون توش بودن که می گفتن مثلا ما هفت ساله می کشیم.
مامانم برگشته می گه: یه وقت از دوستات و اینا، قرصی، آدامسی چه می دونم، چیزی قبول نکنیا، یهو دیدی توش مخدر داشت و بدبخت شدی.
پ.ن. ولی خدایی به کجا داریم کشیده می شیم؟ اون تصویرایی که نشون می داد، معتادایی که وسط خیابون، وسط محل عبور و مرور مردم داشتن مصرف می کردن. بالاخره بچه از اون جاها رد می شه، یهو می بینه کنجکاو می شه ببینه اونا دارن چی کار می کنن و همین طوری کشکی کشکی، کل عمرش باید افسوس بخوره.
پ.ن.دو. فقط خدا بهمون رحم کنه با این وضع کشور. اونم از خبری که در مورد اون مدرسه پسرونه هه شنیدیم. عین چی داریم تو باتلاق دست و پا می زنیم و هر روز بیشتر از دیروز فرو می ریم.
پ.ن.سه. یه نکته مشترکی که بین حرفای همه ی اون بچه ها دیده می شد، این بود که همه این اعتیادا و کوفت و زهرمارا، از سیگار شروع می شه. می دونم خیلیاا فکر می کنن اینا همه ش حرف و غیره، اما تو رو خدا مواظب باشید. باور کنید، به همین زمان قسم سیگار پرستیژ نمیاره. باکلاس نیست. نشونه روشن فکر و اپن مایندد بودنتون نیست، فقط باعث و بنی بدبختیه. و اینم می دونم که الان یه عالمه آدم هستن که ممکنه بعد از خوندن این متن، بگن نه، من فلانی رو می شناسم، دویست سال عمر کرد، همیشه هم می گفت عمر طولانی ش به خاطر سیگاره. بابا یه نگاهی به آمار بندازین، چه قدره درصد آدمایی که این طورین؟ که سیگاری ان و دارن یه زندگی خوب و کامل می کنن و عین خیالشون نیست؟ باور کنید سیگار، قلیون، مواد مخدر، فقط استارت تباهی ان.
پ.ن.چهار. حالا هی این همه آدم مثل الان من خودشونو جر بدن، مگه تو گوش بعضیا می ره؟
پ.ن.پنج. چه قدر پی نوشتا زیاد شدن!