یک. باهم انیمه دیدن و مانگا خوندن، کلاسهای درس و نقشههای آینده.
دو. باهم نمایشگاه کتاب رفتن و هدیه تولدم از طرف صبا.
سه. کارامل ماکیاتو با آپریل.
چهار. دانشکده ادبیات و رفتوآمد بهش.
پنج. همهی اساتید ناز و گوگولیای که امسال باهاشون کلاس داشتم، علیالخصوص خانمها مو و نم.
شش. همدانشگاهی شدن با روناهی.
هفت. حلقه مطالعه ادبیات روسیه.
هشت. کتابخونه مرکزی دانشگاه.
نه. همهی اون دویست سیصد تا تماسی که گرفتم؛ «سلام، وقتتون به خیر. سولویگ هستم، از فلانجا باهاتون تماس میگیرم.».
ده. سفر مشهد و دیدن بچهها.
یازده. قرارهای وبلاگی و دیدن کلی از دوستان چندین و چند سالهم برای اولین بار.
دوازده. همهی وقتی که با خانوادهم گذروندم.
پارسال این پست رو نوشته بودم، یادتونه؟
شعر عنوان از فرخی یزدی.